یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ - ۰۷:۴۹
۰ نفر

همشهری دو - سید احسان عمادی: «ما ایرونیا یه اخلاقای عجیبی داریم. طرف، عزیزش مرده، کلی پول قبر و کفن و دفن داده، باز منتظریم که پلوشم بخوریم.

هيشكي نمي‌كنه بگه بابا، شايد طرف نداره يه ناهار بده به شما!» مسافر جلويي پرسيد: «كي فوت كرده حاج آقا؟» راننده همينطور كه يك چشمش به جلوي مسيرش بود و يك نگاهش به مسافرها كه حرف‌هاش اثرگذارتر شود، گفت: «دومادمون بود. سرطان داشت بنده خدا. پريشب تموم كرد راحت شد. اين همه هم خرج دوا درمونش كرديم، هيچي به هيچي. صبح تشييع جنازه‌ش بود. باز ولي منتظرن ناهار بخورن!»

پيرمرد خودش 56-06سالي داشت. اولش فكر كردم بايد خيلي بهش فشار آمده و «رد داده» باشد كه از تشييع جنازه، يك‌راست آمده مسافركشي. شايد وضع مالي‌اش خراب‌تر از اين حرف‌ها بود كه بتواند نصفه روز به‌خودش مرخصي بدهد براي سوگواري. شايد به نشانه اعتراض، مجلس ناهار را ترك كرده بود. شايد اصلا الان -كه ساعت هنوز به 21 نرسيده بود- با پيكان درب‌ و داغانش داشت مي‌رفت به ناهار برسد و گفته بود سر راه، چندتايي هم مسافر بزند و خالي نرود. هرچه بود اما، باز معلوم بود كه خيلي بهش فشار آمده و رد داده است كه داشت براي ما مسافرهاي غريبه‌، اينطور درددل مي‌كرد.

بعدش اما ديدم طفلك بي‌راه هم نمي‌گويد. چقدر ديده‌ام و ديده‌ايم اين تشريفات عجيب و غريب و دست‌وپاگير و اعصاب خردكن بعد از مرگ عزيزان را؛ به‌خصوص اگر متوفي بزرگ خانداني، آدم اسم و رسم‌دار يا سن و سال‌داري باشد كه عروس و داماد و نوه و نتيجه‌اي هم توي خانواده‌اش پيدا شود. از خريد قبرگران تا رستوران پذيرايي، از افراد دعوت‌شده براي مجلس تا حلوا و خرما و پلوي چندرنگ مراسم، هر كدام باب حرف و حديث و طعنه و متلكي را باز مي‌كند و حواس آدم‌هاي عزيز از دست‌داده‌اي را كه حالا بيش از هر چيز، به كمي خلوت احتياج دارند مي‌برد به هزارتا چيز بي‌ربط و پيش پاافتاده در آن موقعيت، تا برايشان فكر و خيال و استرس و نگراني و تنش و بحران بي‌خود درست كند. عين همين‌ها را سر مجلس عروسي‌هايمان هم داريم، اما باز دست‌كم آنجا همه اين داستان‌ها و دردسرها را مي‌شود به شادي و خوشي مدعوين و ميزبانان بخشيد و يكجوري زيرسبيلي رد كرد (يك وقت‌هايي البته آنجا هم اين كار شدني نيست؛ چه‌بسا عروس و دامادهايي كه تا سال‌ها، بايد تاوان ماجراها و حرف‌هاي صدتا يك‌غاز پشت سر مجلس جشن‌شان را پس بدهند)، اما اينجا، وسط اين همه درد فقدان و رنج از دست دادن و غصه آينده‌اي نامعلوم كه جاي خالي بزرگ يكي، اذيت‌ات مي‌كند...

به خويشان و بستگان نزديك كسي كه از دنيا رفته، مي‌گويند «بازماندگان». احتمالا حكمتش اين بوده كه «اين افراد از متوفي باقي مانده‌اند». اما بازمانده، در خودش يك چيزي از درماندگي و استيصال و بيچارگي هم دارد. يكجور گرفتاري و رنج و مشكل و بحران توي همين كلمه خوابيده. بازمانده كسي است كه حتي اگر مستحق توجه و تسلي و ترحم نباشد، دست‌كم نمي‌توان از او توقعي داشت و كاري را به او سپرد و منتظر ماند به بهترين شكل انجامش دهد و اگر از پسش برنيامد، بازخواستش كرد و به باد انتقادش گرفت. بازمانده بيش از هر چيز، به فرصت و خلوت و آرامش احتياج دارد بلكه بتواند زودتر خودش را پيدا كند و يادش بيايد كجاي جهان و زندگي‌اش ايستاده بود و چطور بايد به تعادل جديدش برسد. كاش «ما ايرونيا» وقتي يكي از بين‌مان مي‌رود، لااقل يادمان مي‌ماند كه «بازمانده» يعني چه، يادمان مي‌ماند كه آن چند روز اول، بازمانده فرقي با «درمانده» نمي‌كند.

کد خبر 320252

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha